سلام دوستان من نیما شهسواری و این برنامه به نام جان هست.
با شما هستم.
این قسمت چهارم از ویژه برنامه ای از پهلوی تا جمهوری اسلامی است و ما قراره تو این قسمت در باب دین و دشمن با هم صحبت کنیم.
ممنون که همراه من هستید.
خب دوستان توی این ویژه برنامه مشخص ما در باب شباهت های جمهوری اسلامی و نظام پادشاهی پهلوی صحبت کردیم.
در باب تفاوت هاش هم صحبت کردیم.
اما هدف اصلی از این ویژه برنامه برشمردن شباهت های جمهوری اسلامی و نظام پهلوی است.
چرا که خب ما مواجه میشیم با این قدی سازی ها از حکومت پهلوی.
از سوی دیگر هم جمهوری اسلامی رو داریم که مدام در حال سیاه نمایی است و به نوعی ما مواجه شدیم با یک از میان رفتن واقعیت، خدشه دار کردن واقعیت هر دو سوی این ماجرا در پی تصویر کاذبی هستند و ارائه یک تصویر نامتعارف و دور از واقعیت و حقیقت.
حالا ما سعی میکنیم در این ویژه برنامه در باب ابعاد مختلف صحبت بکنیم و واقعیاتی را مطرح بکنیم که این شباهت های دو حکومت بیان بشود و در واقع ما دور بشیم از اون فرهنگ ضدیتی که به واسطه نفرتی که از جمهوری اسلامی داره خودش رو نزدیک و همسو و همداستان با پهلوی ها تصویر بکنه و ما رو دوباره در یک چرخه و مرداب پر تکراری قرار بده که از آزادی دور و دورتر بشیم.
از این رو در این قسمت مشخص قرار هست که در باب دین صحبت بکنیم.
دین یکی از نمادهای مهم در تاریخ ایران هست.
چه پیش از اسلام و چه بعد از اسلام.
همواره در ایران دین نقش مهم و سازنده ای رو داشته.
همواره اتفاقات مهمی رو تحت عنوان و تحت لوای دین این شکل گرفته یعنی شما از زرتشتیت و دوران ساسانیان هم روبهرو هستید با این قدرتی که در اختیار نهاد دین بوده و بعد از اون هم در تاریخ ایران بعد از حمله اسلام و اون فروپاشی که ایرانیان داشتند و فرهنگی که لگدمال شد و بعد از اون هم در دوران صفویان و اصولا شکلگیری این دین بومی که ما تحت عنوان دین شیعی میشناسیم و برگرفته از فرهنگ و تاریخ ایران هست، این دین قاعدتا نقش مهمی داشته و در کنار اون مسئله دشمن و خود خدا پنداری و موضوعاتی از این دست.
این ویژه برنامه به واسطه اینکه موضوعات پراکنده ای داره، ما در هر قسمت سعی میکنیم به عناوین مهم و شباهت ها و تفاوت های این دو نوع ساختار حکومتی که در تاریخ ایران قدرت داشتند صحبت بکنیم و توی این قسمت هم در باب مسئله دین و دشمن و خود خدا پنداری هم صحبت خواهیم کرد.
خب قاعدتا وقتی ما درباب دین صحبت میکنیم نگاه اصلی و ابتدایی ما در باب اسلام هست.
اسلام سیاسی که همواره قدرت داشته.
یعنی شما از همون دوران ابتدایی وقتی نزدیک به مفهوم اسلام میشید.
مواجه میشید با دینی که اصولا برای رسیدن به مقاصد سیاسی پا به میدان گذاشته.
اصولا از همون نقطه ابتدایی نگاه اصلیش نسبت به گرفتن حکومت بوده.
دوست داشته که قدرت سیاسی رو در اختیار بگیره و اصولا دین و سیاسی هست.
و حالا این دین سیاسی بعد از قدرت گیری بعد از به وجود آوردن پادشاهی چه در دوران محمد و چه بعد از اون در دوران امویان و عباسیان این نگاه رو به عنوان یک میراث به بعد از خود هم انتقال داده و ما مواجه میشیم با دین سیاسی ای که همواره حضور پررنگی داشته، حتی به مراتب بیش تر از نگاه یهودیت و مسیحیت و ادیان ابراهیمی.
یعنی در دل این ادیان ابراهیمی شما با اسلامی روبرو هستید که بیش از دیگران میل به رسیدن به قدرت داره.
میل در چرخه سیاست مطرح بودن دارد.
حال اینکه قاعدتا در نگاه شیعی سنتی ما یک بخشی را هم میبینیم که دور از اون نگاه های سیاسی است و در فکر فرج آقا امام زمان هست اما اون نتونسته اون قدرت اصلی رو به ویژه در این دوران مدرن به دست بگیره و ما مواجه هستیم با اسلام سیاسی که در سراسر جهان یکی از معضلات بزرگ هست و حالا وقتی داریم در باب ایران صحبت میکنیم همواره پیرامون این دین حاکم صحبت میکنیم.
یعنی شما وقتی مثلا میرید و نزدیک میشید و ریزبینانه تر مثلا پیرامون اسلام شیعه نگاه میکنید، دوران صفوی میبینید که اون هسته اصلی اون اتفاقات به واسطه همین دین سیاسی هست.
یا در طول تاریخ نهاد دین اونقدر قدرتمند بوده که یک قدرت موازی در کنار قدرت پادشاه داشته یا اینکه پادشاه خود را نماینده اون قدرت الهی میدانسته.
اصولا اینها موازی با هم در حال حرکت بودند یا گاها شما شاهد این بودید که حالا سعی می کرد مشروعیت خودش را از همان دین آسمانی بگیرد.
خب وقتی ما مسئله ایران رو در برابر داریم، این قدرت دینی رو هم همواره در برابرمان داشتیم.
حالا وقتی نزدیک میشیم به مسئله پهلوی و در عین حال مسئله جمهوری اسلامی، شما مواجه هستید با یک حکومتی که به نوعی به واسطه ترسی که از دین داشته و به واسطه آویزان شدن به این مفاهیم دینی سعی کرده برای خود مشروعیتی رو بسازه.
یعنی شما وقتی به پهلوی نزدیک میشی خب در دوران پهلوی اول یک مخالفت های کورکورانه ای با دین اسلام وجود داشته.
یعنی شما نشانه هایی را از این میدیدید به ویژه از نمادهای دینی.
یعنی اون مخالفتی رو که ما تحت عنوان مخالفت با آخوند ها میشناسیم و امروز هم خیلی در بوق و کرنا دربارش صحبت میکنند و رضا شاه رو به عنوان یک نمادی در برابر اون قشر دین فروش و به قول.
به قول معروف همون روحانیون و مذهبیون که ما تحت عنوان آخوند ها میشناسیم هم برای ما علم میکنند.
اما در کنار این می بینید که چقدر تناقض ها و پارادوکس هایی هم در دل همین معانی وجود داره.
یعنی از سویی دارن در باب یک نمادی دربرابر دین صحبت میکنن و از سوی دیگر وقتی ما میرسیم به این که چرا مثلا رضا شاه نیومد و پادشاهی رو قبول نکرد و به جاش جمهوریت در ایران اعلام نکرد، گفتن به واسطه مخالفت همین دینداران.
خب اینها با هم نزدیکی معنایی و قرابت معنایی نداره دیگه.
یعنی شما یا از یک سو مخالف دین هستید یا از سویی دارید مشروعیت خودتون رو از دین میبینید و از سوی دیگر وقتی شما نزدیک به پهلوی دوم میشید میبینید که تا چه اندازه این اعتقادات دینی در وجود او پررنگ هست و ریشه دار هست.
تا چه اندازه به واسطه این قرابت دینی ای که داره مفاهیم و اصول زندگی خودش رو پیش میبره؟
نه تنها ها.
زندگی جمعی و زندگی انسان ها در ایران، بلکه حتی زندگی شخصی خودش هم تحت تاثیر همین مفاهیم هست.
یعنی شما مواجه میشوید با یک حاکمیتی که به نوعی یک ترسی از دین دارد همواره سایه ی این دین را در زندگی خود میبیند هم به واسطه این که مردم تا حدی دین دار دارند و این دین در فرهنگ عامه مردم و توده های مردم جای دارد و هم از سوی دیگری که حتی خود سردمداران هم این ترس را در خود دارند و اصولا مشروعیت خود را گاها سعی میکنند از این ادیان هم بگیرند.
از سوی دیگر شما مواجه میشوید با سلطه دین در جمهوری اسلامی.
حالا اون دینی که در دورانی مورد ظلم قرار گرفته و رفته و طرف مظلوم واقع شده و حالا مردمی که به دنبال مظلومین هستند و به دنبال نزدیکی با مظلومین هستند، حالا مواجه میشوند با اون نگاه سیاسی که در راستای همین ادیان داره پا به میدان میذاره و شما مواجه میشید با این نزدیکی و قرابت توده ها با نگاه های مذهبی و در نهایت جمهوری اسلامی و پدید آمدن این اتفاق در تاریخ ایران.
اتفاقی که به واسطه سلطه دینی در نهایت رخ می دهد و حالا شما مواجه میشوید با مشروعیت الهی که حالا این حکومت دارد همه مشروعیت خودش را از این دین سیاسی میگیرد.
دین سیاسی که خب قاعدتا پر از کژی ها، زشتی ها، مظالم، نابرابری ها، از میان بردن آزادی ها، این تحجر، واماندگی و این قوانین قرون وسطایی است و حالا همه قدرت را هم در اختیار گرفته.
این سلطه دینی است که در نهایت ما را تا اینجا در این منجلاب و مرداب فرو برده. خب قاعدتا.
پس وقتی ما نزدیک به مفهموم دین میشویم، از یک سو با سلطه دینی در جمهوری اسلامی روبرو هستیم، از سوی دیگر با رفتارهایی که در دوران پهلوی اتفاق افتاد و این تناقضاتی که در نهایت باعث قدرت گیری مسئله دین در ایران شد.
یعنی شما وقتی نزدیک به مفهوم دین میشید میتونید تاریخ ایران رو مورد مطالعه قرار بدید.
خب قاعدتا مسئله دین اصولا مسئله ای در ایران همواره وجود داشته.
یعنی شما از زرتشتیت تا اسلام همواره با مسئله دین در ایران روبرو بودید.
همواره یک نهاد قدرتمندی بوده که گاها موازی با قدرت سیاسی و برخا هم در کنار این قدرت و همتای اون قدرت نهایی و اون پادشاه قرار گرفته.
ما همواره این تصویر رو دیدیم اما در نهایت به واسطه اون مدرن شدن نگاه ها، همونطور که همپایه غرب که در نهایت با عصر روشنگری تونست این غبار دین رو از دل آحاد مردم برداره، از نهاد های قانونی کشور، نهاد های اجتماعی کشور بردارد، در ایران هم شامه هایی از این تغییر به چشم می خورد.
یعنی شما وقتی مواجه می شدید با مشروطه میتونستید نگاه هایی رو در برابر دین برای نقد دین برای کمرنگ کردن قدرت دین.
ببینید یعنی وقتی ما صحبت از قانون میکنیم حالا در اون دوران رو به رو میشیم با قانون عرفی قرار بود اون نگاه شرعی برداشته بشه یا اصولا مفهوم مشروطه همواره در برابر مشروعه بوده؟
اصولا وقتی ما بخوایم یک نگاه تاریخی بدون غرض داشته باشیم نسبت به موضوعات صد سال اخیر ایران مواجه میشیم با مفهوم مشروطه و انقلاب مشروطه و در نهایت رسیدن به انقلاب مشروطه که سال 57 انتخاب افتاد و ما شاهد قدرتگیری جمهوری اسلامی بودیم.
پس اینها داره به ما نشون میده که مردم قصد و هدفی در راستای تضعیف قدرت دینی داشتند اما پهلوی ها به واسطه اون سیاست های پر از تناقض خودشون در دوران پهلوی اول و دوم، این قدرت دینی رو به مراتب بیش تر و بیش تر کردن شما مواجه بودید با اون مخالفت های کوری که در دوران رضا شاه اتفاق افتاد و بعد محمدرضا شاهی که نهایت قرابت و نزدیکی رو با اون نگاه داشت بیشترین آزادی عمل رو به همین نگاه اسلامی می داد و در نهایت این تناقضات و مظلوم بودن ادیان در اون دوران خاصه رضاشاه و اتفاقاتی که در برابرش افتاد و در نهایت بال و پری که در دوران محمدرضا شاه بهشون داده شد، ما رو به این تصویر امروزی رسوند.
تصویری که در دل شاهد سلطه دین هستیم و حالا دین به عنوان یک نهاد مبدل به تمام قدرت شده و تمام قدرت رو در اختیار گرفته.
خب قاعدتا پهلوی فرای مسئله مذهب یک موضوع ناسیونالیستی هم در دل خودش داشت.
این ایرانگرایی، این میل به گذشته.
اصولا در تمام این نگاه ها شما این نوع از تحجر رو می بینید.
یعنی وقتی به پهلوی نگاه می کنید یا وقتی به جمهوری اسلامی نگاه می کنید، همواره این میل به عقب و بازگشت به گذشته رو در دلش میبینید.
هیچ کدوم از این نگاه ها در پی ساختن یک آینده تازه و روشن نیستند.
هر دوی این نگاه ها در پی رسیدن به یک گذشته ی باشکوه هستند.
از یک سو شما شاهد آن نگاه مشخص جمهوری اسلامی و رسیدن به دوران صدر اسلام و حکومت عدل علی و در نهایت میل به آینده هم دل در گرو همان گذشته و همان نگاه های نوستالوژی گذشته دارد.
در دل نگاه های پهلوی هم داستان به همین شکل است.
میل به رسیدن به دوران پرشکوه هخامنشیان ایران باستان و در دلش یک دین ملی هم بوجود آوردن.
دین ملی که تحت عنوان دین شیعی ما میشناسیم.
اصولا مسئله دین شیعه و قدرت گیری آن برگرفته از فرهنگ ایرانی است چرا که اصولا مباحث دینی و مباحث دین اسلام را تلطیف کرده و ضعیف تر کرده و از آن نگاه خشن خود دور کردن.
شما اگر با یک نگاه ساده و سطحی مثلا وهابیت را با شیعهگری شیعیگری مقایسه کنید با شیعیگری که در ایران رواج دارد.
حالا بیایید با آن نگاهی که مثلا در مدارس حقانی پاکستان و افغانستان و عربستان سعودی وجود دارد مقایسه کنید.
میتونید ببینید که تا چه اندازه با هم متفاوت هستند.
حالا وقتی ما در باب پهلوی صحبت میکنیم همین میل به نگاه دینی و دین ملی در دل اونها هم وجود داشته.
از یک سو میل به ناسیونالیسم و اون نگاه نوستالژی گذشته و این دین ملی در کنار این جمهوری اسلامیست که ایدئولوژی خودش رو صرفا داره از اسلام شیعی هم میگیره با تمام تعاریف و مضامینی که در خود داره.
هر دوی این حکومت ها در نهایت به این سمت و سو میل داشتند که یک ایدئولوژی ای رو برای خودشون به وجود بیارن و در طول این سالیان هم موفق به بوجود اوردنشون.
ما در باب مشروعیت صحبت کردیم، در حکومت های مدرن و در جهان مدرن.
ما این مشروعیت رو برای حکومت ها از مردم می گیریم.
یعنی ما مردمی داریم که میرن رای میدن یک حکومتی رو انتخاب میکنن خارج از ساختار حکومت.
اما حداقل اون کسانی که قرار هست در نوک هرم قرار بگیرن رو انتخاب میکنن و حالا دوره ای هم میتونن این هارو تغییر بدن.
یک نوع پیمانی بسته میشه و در نهایت مشروعیتی به اون حکومت ها داده میشه.
اما وقتی شما نزدیک به مساله پهلوی ها یا جمهوری اسلامی میشید قرار بر این نیست.
یعنی ما یک شاهی داریم که بر اثر یک کودتا قدرت رو در اختیار گرفت و در نهایت قدرت را قبضه کرد و حالا تمام قدرت سیاسی رو در اختیار گرفته و مسئولیتی رو هم قبول نمیکنه.
پاسخ به کسی نمیده.
جایگاهی که در اختیار گرفته به واسطه هیچ انتخابی مشروعیت به خود نخواهد گرفت.
این جایگاه مادام العمر خواهد بود و در عین حال هم به فرزند خودش هم انتقال خواهد داد و باز هم این جایگاه غیر قابل تغییر و غیر قابل رای گیری رو ادامه خواهد داد و از سوی دیگر جمهوری اسلامی هم به همین شکل هست و ما مواجه میشیم با همین هزارتوی بیپایانی که مدام داره این استبداد رو تکرار میکنه و اصولا شما شاهد یک مشروعیتی هستید که این حکومت ها حالا به واسطه های مختلف اما بدون درگیر کردن فاعلیت مردم دارن برای خودشون می سازن.
هیچ نوع فعلیتی برای مردم قائل نیستن و مردم مشروعیت به اونها نمیدن.
جمهوری اسلامی مشروعیت خودش رو از امام زمان و خدا و پیغمبر و قرآن و اسلام میگیره و از سوی دیگر پهلوی است که مشروعیت خود رو به واسطه کودتا به واسطه قلدر بودن، به واسطه قدرتی که در اختیار داره، به واسطه نوستالژی که به وجود میاره، ناسیونالیسمی که قدرتمند میکنه.
این میل به گذشته و شکوه در گذشته و ساختن این تمدن و مدرن کردن ایران برای خود میسازه.
اما در نهایت مردم محوریتی در این نگاه و این مشروعیت ندارند.
جمهوری اسلامی را ما به عنوان یک دولت شرعی میشناسیم.
دولتی که قرار است شرع اسلام را به پیش ببرد.
حالا میبینید که چگونه دین قدرتمند میشود.
یعنی وقتی شما قانون اساسی ایران را میخوانید، میبینید که در تک تک مفاد آن در تک تک تبصره ها مدام داره تکرار میشه که هر چیزی در این کشور قرار به قانونیت اگر داشته باشه به واسطه قرابت و نزدیکی با اسلام هست.
قرار است سنگ میزان ما همواره اسلام باشه.
حالا از درش قوانین عبث و بیهوده و نابرابری طلبانه و ظالمانه شکل میگیره.
از قانون ارث در نظر بگیرید در قبال ظلم به زنان در قبال ظلمی که به دگراندیشان، بی باوران، به خدا، کافران، مرتدان، مشرکان اتفاق می افته تا قوانین متحجرانه ای که در باب تمام مسائل مدنی و جزایی وجود داره از قطع عضو شما در نظر بگیرید تا شلاق زدن و اعدام کردن. قصاص کردن.
تمام این نگاه های آلوده به واسطه همین حکومت شرعی و همین دولت شرعی است که اتفاق می افتد و حالا دینی است که میدان دار تمام ارکان سیاست شده در دل آن نگاه پهلوی هم وجود داشت اما کم رنگ تر بود.
اما جا برای تغییرات وجود داشت.
اما استبداد بود که همه چیز را در اختیار گرفته بود.
یعنی ما وقتی داریم به تاریخ ایران نگاه می کنیم، تاریخ ایران در پی تحول خود در حال حرکت بود.
مردمی وجود داشتند که میل به تغییر داشتند.
شما وقتی نگاه می کنید نوشته ها و نگاشته های مردم را در آن دوران تاریخ مشروطه میخوانید.
خود تاریخ مشروطه را میخوانید، میبینید که مردمی بودند که میل به تغییر داشتند.
از شعار هاشون هم میتونید اینها رو احساس بکنید.
این مردم برای تغییر دادن پا به میدان گذاشته بودند.
دوست داشتند که این قدرت مطلقه را مبدل به قدرت مشروطه بکنند.
دوست داشتند فعلیت برای خودشان به وجود بیاورند.
نمایندگانی داشته باشند.
قوانین را تغییر بدهند.
صحبت از تغییر نگاه دینی داشتن، دوست داشتن عرف را میدان دار بکنند.
دوست داشتن ملت را مبدل به یک ملت قانونی بکنند.
قانون را میداندار بکنند.
ما وقتی مواجه میشویم با انقلاب مشروطه، یکی از نام هایش همین انقلاب قانون است.
یعنی شما مواجه میشوید با این که قرار است قانونی عرفی نوشته بشه که شرایط رو تغییر بده و حالا مواجه میشید با یک سد مستحکمی تحت عنوان حکومت پهلوی که تمام رشته های مردم رو پنبه میکنه از میان میبره.
دوباره استبداد هست که میداندار میشه.
خب قاعدتا تغییراتی بوجود میاره.
قاعدتا میل به رسیدن به مدرنیسم رو داره اما بیشتر در ظواهر نه در بطن اصلی.
تغییرات قرار نیست بنیادین و ریشه ای باشد.
قرار هست همون بزک دوزک هایی اتفاق بیوفته که در کشور های عربی هم اتفاق افتاده.
خیلی نمیخواهم بدبینانه دربارهاش نگاه بکنیم، اما در اصول وقتی نگاه میکنید میبینید که تغییر خاصی بین نگاه پهلوی و نگاه جمهوری اسلامی در نهایت وجود ندارد.
هر دو میل به دین دارند.
هر دو سر در گرو دین دارند.
هر دو قوانین را گاهن از دین میگیرند و نمیزارن آن حرکت سالم جمعی مردم اتفاق بیفتد و تغییرات از پایین به بالا اتفاق بیفتد.
همواره قرار هست که یک بالا چوبی در دست باشه و همه چیز رو به سمت خودش ببرد.
خب قاعدتا وقتی ما داریم در باب این شباهتها صحبت میکنیم، یکی از آن شباهت های مهمی که در بین دوران پهلوی و جمهوری اسلامی وجود دارد، این دشمن انگاری هست.
یک دشمن مقدسی و یک جنگ مقدسی را برای خود همواره تعریف میکند.
یعنی تمام حکومت های توتالیتر و تمامیت خواه هم در طول تاریخ همینگونه دنیا را به پیش بردند.
اینها نیازمند به ساختن یک دوگانگی هستند.
باید به واسطه ساختن این ایدئولوژی یک بخش سپیدی داشته باشد، یک بخش سیاهی یک بخش قدرتمندی داشته باشند که در برابر یک دشمن، در برابر یک جنگ مقدسی را به وجود بیاورد و حالا ما وقتی نزدیک میشویم به دوران پهلوی و جمهوری اسلامی شاهد این دشمن سازیها هستیم، این جنگ مقدس هستیم.
از سویی ما مواجه میشویم با دوران پهلوی و این جنگ در برابر بیخدایی کمونیست ها، این نگاه کمونیستی و نگاه چپ گرایانه که در دل آمریکای آن دوران هم بود.
این قرابت و نزدیکی که بین ایران و امریکا در آن دوران وجود داشت و آن نفرتی که آمریکایی ها نسبت به بلوک شرق داشتند و حالا این را به میراث برده بود پهلوی دوم و اصولا حکومت پهلوی که این دشمن سازی را در قبال کمونیست ها داشت.
یعنی وقتی ما به فضای سیاسی ایران نگاه میکنیم میبینیم که تا چه اندازه این شمشیر را از رو بسته در برابر تمام کسانی که نگاه های چپگرایانه دارند و این دشمن در برابر ساخته میشه و این جنگ مقدس رو هم برای خود تعریف میکنه که در نهایت در پیش.
میرسه به اون انتها ها و سال های پایانی جنگ تبدیل میشه به جنگ در برابر ارتجاع سرخ و سیاه.
که خب قاعدتا درباره اش شنیدید.
ارتجاع سرخ و سیاه هم مفهوم همین نگاه های کمونیستی و نگاه های اسلامیست و در نهایت یک دشمنی ساخته میشه که حالا باید در برابرش یک جنگ مقدسی داشته باشیم.
و خب مایی که در دوران جمهوری اسلامی بدنیا اومدیم میدونیم که دشمن سازی های جمهوری اسلامی هم سر بی پایانی داره.
دیگه این مسئله اسراییل مبدل به یک اصل غیر قابل تغییر برای جمهوری اسلامی شده و گاها حتی ماهیت و هویت خودش رو هم جمهوری اسلامی داره از همین موضوع میگیره و به نوعی داره تغذیه می کنه.
یعنی یک دشمنی برای خود ساخته.
که قاعدتا اسراییل هست به پشتوانه او آمریکاست و اصولا جهان غرب هست و این کافران و این بلاد کفر است که در برابر این نگاه اسلامی قرار گرفته و حالا این جنگ مقدس برای اونها تعریف میشه که باید این قوا رو از میان ببرن.
و اصولا همواره هم دارن تغذیه میکنن.
این هم یکی از اون نکات شباهت هایی هست که بین دوران پهلوی و دوران جمهوری اسلامی هست.
اما خب ما قاعدتا گفتیم ما در باب کمیت و کیفیت این عناوین صحبت نمیکنیم.
خب قاعدتا در دوران پهلوی این دشمن سازی ها، این جنگ مقدس کم رنگ تر بوده.
نوعی نبوده که زندگی شخصی همه انسان ها رو درگیر خود بکنه.
خب جمهوری اسلامی به مراتب در این موضوع پیش رفته تا جایی دنیا رو رسونده که زندگی شخصی مردم هم تحت تاثیر قرار گرفته.
مسائل اقتصادی مردم تحت تاثیر این عناوین قرار گرفته و اصولا مردم رو وارد ورطه ای از نابودی و فقر و بدبختی کرده و به واسطه ی همین نگاه ایدئولوژیکش بوده، به واسطه ی همین ساختن دشمن و این جنگ مقدس بوده در دوران پهلوی قاعدتا کمرنگ تر بوده.
همتای خیلی از این عناوینی که دربارش صحبت کردیم اما در نهایت در آن بن مایه و ریشه اصلی هر دو مشترک بودند و هر دو هم این اصل را هم در خود داشتند.
فرای این ها شما مواجه میشوید با این خود خدا پنداری ها.
ما در دل حکومت پهلوی و در دل حکومت جمهوری اسلامی با عنوانی تحت عنوان خود خدا پنداری روبرو هستیم.
از سویی شاهی علم میشود که انگار خود خدا هست که بر زمین آمده، جایگاه قدسی غیرقابل عدول که هیچ کس نمیتواند در برابرش صحبتی بکند، نقدی بکند، حرفی بزند، پرسشی داشته باشد، یک جایگاه قدسی است که تنها از آن او هست.
او سایه خدا گاها خود خدا بر روی زمین هست، همتای او و حتی به مراتب از او قدرتمند تر.
یک ولایت فقیهی هست، یک امامی است که میتواند همه قدرت را در اختیار بگیرد.
اصولا این مبحث خود خدا پنداری در نهایت همه چیز را در این حکومت ها معنا کرده، تمام استبداد را در خود معنا کرده.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با دوران پهلوی ها هم داستان به همین شکل هست.
یک شخصی است که همه قدرت برای اوست.
تمامی تصمیمات مهم زندگی همه مردم ایران تحت لوای او تحت فرمان او اتفاق می افته.
اصولا جماعت در برابر باید مجیزگو باشند.
هر کسی که در این ساختار ساخته شده جایگاهی داره.
به وزارتی میرسه.
به وکالتی میرسه.
در نقطه ابتدایی باید مجیزگوی این خدای در نوک هرم باشه.
اگر قرار به نقدی داشته باشه پرسشی داشته باشه قاعدتا حذف میشه و در این ساختار جایی نخواهد داشت.
شما وقتی به دوران پهلوی رجوع میکنید، خاطرات اون درباریان رو هم میخونید.
میبینید که تا چه اندازه دارن با صراحت در باب این مسأله صحبت میکنن.
اصولا ما مواجه میشیم با یک خدای ساخته شده همتای اون تصاویر کمیکی که آدم میتونه برای خود در ذهن خود بسازد.
حالا خدایی است نشسته بر تخت قدرت خود و یک سری فرشته در دور و برش هستند و مدام دارند مجیز رو میگن.
عین همون اتفاقی که در دوران پهلوی در اون دوران انتهایی و رسیدن به انقلاب هم میفته.
یعنی شما وقتی مواجه میشید میبینید که پهلوی حتی باور نمیکنه که مردم تا این اندازه ازش بیزار باشن تا این اندازه به خیابان میان.
چراکه یک عده مجیزگو هستن که مدام این خدای در برابر رو ستایش میکنن.
مدام از بزرگی او بگن.
از این دنیایی که ساخته، از مردم و رعیتی که در برابر او سپاسگزار هستند و شبانه روز دارن سجده میکنن به درگاه مثلا پهلوی بزرگ و تا این اندازه از واقعیت ها دور میشه.
همتایی در جمهوری اسلامی هم داره اتفاق می افته چرا که اینها جایگاه خود رو اصولا یک غرابتی براش به وجود میارن که با خدا اصولا پا گذاشتن تا جای پای خدا بذارن.
من بارها در باب این موضوعات صحبت کردم.
ما وقتی درباب خدا صحبت میکنیم در باب الله و مسیح و یهود صحبت نمیکنیم.
این ها نماد هایی ست که ساخته شده و در نهایت فرهنگی را پدید آورده برای جماعتی فرمانبردار و اطاعت کرد تا یک خدای زمینی بر آن ها حکومت کند.
همان چیزی که در تاریخ ایران هم اتفاق می افتد.
از سویی ما داریم مدام در باب این فرهنگ خدا می شنویم و می بینیم مدام براشون تکرار میشه تا در نهایت یک خدایی علم بشه تحت عنوان مثلا خامنه ای، خمینی پهلوی اول، پهلوی دوم.
این ها جا پای همون خدا میزارن حالا مجیز گویانی دارن که مدام دارن مجیز شان رو میگن و این ها همه قدرت را برای خود خواهند داشت.
شما مواجه میشید در دوران هر دوی این حکومت ها با این خود خدا پنداری ها، گاها شاه و گاها امامی که در نوک هرم وایساده در دل این حکومت ها شما همواره با دولتی روبرو هستید که داره یک رسمیتی برای دین قائل میشه.
چه در دوران پهلوی ها و چه در دوران جمهوری اسلامی.
خب قاعدتا ما در دوران مشروطه و با قانون مشروطه هم نتوانستیم این سایه ننگین و سنگین دین را از دل این جامعه دور کنیم چرا که قاعدتا منشی که در آن دوران وجود داشت و مردم و فرهنگی که جاری و ساری در آن کشور بود، این قدرت و اجازه را نمی داد.
اما اگر آن گام ها به درستی و به دور از این سد ها و منبع های در برابر اتفاق می افتاد، به دور از این دستکاری ها اتفاق می افتاد.
ما می توانستیم تصویر شفافتری را ببینیم و در آینده روبه رو بشیم با این تغییراتی که در نهایت ما را به نقطه ای برساند تا از این سایه سنگین و ننگین دین دور شویم.
اما قاعدتا در دوران پهلوی و چه در دوران جمهوری اسلامی شاهد این دولت رسمی هستیم که داره از دین تغذیه می کنه، قوانینش را از این دین و از این تحجر میگیره.
چه در دوران پهلوی ها و چه در دوران جمهوری اسلامی.
اما خب قاعدتا در دوران جمهوری اسلامی به مراتب سنگین تر و بزرگتر شده.
ما مواجه میشیم با این قوانین ظالمانه ای که قدرت بیشتری گرفته اند.
با این قصاصی که حال میدان دار شده و حالا داره وحشیانه دنیارو به پیش میبره.
قاعدتا یکی از عناوین دیگری که در این حکومت ها اتفاق افتاد، مقدس سازی مفهوم خشونت بود.
نه تنها در جمهوری اسلامی و در دوران پهلوی که در تمام حکومت هایی همتای این ها که اینگونه مستبدانه جهان را به پیش میبرند اینگونه تمامیت خواه هستند و در پی اینگونه تحمیق انسان ها هستند.
همواره این مقدس سازی از خشونت اتفاق می افتد.
حالا این ها یک هدف والا و واقعی را برای مردمان تصویر میکنند که مردمی باید باشند تا به این نقطه ی بزرگ برسند.
در این راستا هر کاری قاعدتا مباح خواهد بود.
هر کاری قاعدتا حلال خواهد بود.
همان مثال همیشگی که قاعدتا هدف وسیله را توجیه خواهد کرد، یک هدف غایی هست.
یک نگاهی هست که از یک سو ساختن تمدن بزرگی است که حال پدر ملت می خواد ملت رو به اون نقطه طلایی و اون شکوه و تمدن بزرگ برسونه و ما رو به گذشتگان پیوند بده و دوباره هخامنشیان رو بسازه و یا یک نگاهی همتای جمهوری اسلامی که قرار است صدر اسلام رو تداعی کنه و در نهایت امام زمانی بیاد و ظهور بکنه.
هر دوی این نگاه ها در نهایت هر وسیله ای رو برای رسیدن به این هدف غایی در برابر خواهند گرفت و یکی از اون ها هم خشونت و سرکوب هست. اختناق هست.
همون چیزی که در قسمت گذشته درباره اش صحبت کردیم.
اما موضوع مهم این هست که حالا سعی میکنن این خشونت رو مقدس جلوه بدن.
حالا سعی میکنن این رو برای خود وظیفه ای الهی و آسمانی در نظر بگیرن و به این خشونت رنگ و بوی کاری مقدس بدهند.
همونطور که در دوران مثلا نازی ها هم این اتفاق می افته.
یعنی نازی ها هم برای خود وظیفه ای بالاتر از وظایف انسانی در نظر میگیرن تا در نهایت این حجمه از خشونت بی بند و باری که اتفاق افتاده حتی نمای مقدسی داشته باشه که این جماعت نه تنها عذاب وجدانی نداشته باشن بلکه از انجام دادن این کار لذت ببرن.
همون اتفاقی که چه در دوران پهلوی و چه در دوران جمهوری اسلامی میفته.
یعنی شما وقتی مواجه میشید با کسی که مثلا مامور ساواک هست، مامور بازجویی هست چه در دوران جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات.
حالا این آدم فکر میکنه داره کار درستی میکنه، فکر میکنه داره وظیفه الهی خودشو انجام میده و فکر میکنه داره برای خدای خودش که میتونه اون پادشاه باشه و یا یک خدایی در آسمان ها باشه این وظیفه رو به دوش میکشه.
داره به مام میهن و وطن و آینده وطن کمک میکنه و حالا این مقدس سازی ها هم شکل میگیره و در یک تصویر تازه مردمان رو لگدمال میکنه و بدترین عذابها رو برای اونها میسازه.
خب قاعدتا در این قسمت ما سعی کردیم چکیده در باب این مسایل صحبت بکنیم.
در باب این سلطه دینی که چه در دوران پهلوی و چه در دوران جمهوری اسلامی، در قوانین، در زندگی، در فرهنگ مردم وجود داشته.
ما در باب این نگاه صحبت کردیم که هر دوی این ها به واسطه ایدئولوژی سعی کردند برای فردای خودشان راه و روشی بدهند و در نهایت مقدس سازی هایی کردند و هر وسیله ای را توجیه کردند برای رسیدن به آن هدف غایی.
از یک سو نگاه ناسیونالیستی و نگاه و میل به گذشته ای که در دل پهلوی ها وجود داشت برای رسیدن به آن شکوه و تمدن بزرگ ایران و در دل جمهوری اسلامی به واسطه صدر اسلام و حکومت عدل علی.
خب قاعدتا ما می دانیم که این ها، هر دوی این ها در پی ساختن دشمنانی بودند و در طول تاریخ حکومت خودشان هم این دشمن سازی ها را کردند که به واسطه این دشمن سازی ها و ساختن این جنگ مقدس، در نهایت به آن هدف غایی خودشان هم برسند.
تمام این بالا و پایین شدن ها در دل این حکومت ها در نهایت این ها را به نقطه ای می رساند تا یک خدای زمینی ای بسازند و همه را به اطاعت و پرستش او وادار کنند.
خب قاعدتا در قسمت های آتی سعی می کنیم بیشتر در باب این شباهت ها صحبت کنیم و شاید در آینده در باب این مصادیق بیشتر صحبت کنیم.
در انتهای برنامه هم دوست دارم با شما مطرح کنم که اگر دوست دارید این صدا شنیده بشه این راه تغییر شکل بگیره.
میتونید آثار من رو با دیگران به اشتراک بذارید.
منظور از آثار هم خلاصه برنامه ای به نام جان نمیشه.
من پیش از اینکه بخوام برنامه ای به نام جان رو ضبط و منتشر کنم، آرا و افکار و عقاید رو تحت عناوین کتابهایی به رشته ی تحریر درآورد.
تمامی این عناوین به صورت رایگان در وبسایت جهان آرمانی در اختیار شما دوستان هست.
میتونید با مراجعه به این وبسایت آثار رو به صورت رایگان دریافت کنید و اگر دوست داشتید این صداهای تغییر شکل بگیره و این راه ادامه پیدا کنه اون رو با دیگران هم به اشتراک بذارید.
ممنون که همراه من بودید.
من نیما شهسواری و این برنامه بنام جان بود.
در پناه آزادی.