از برای کینه و عیش خدا
سیل سنگ است که میبارد
زن بیچاره پر درد زِ آه
با تنش عیش خدا میسازد
رود جاری و ببین خون تو خدا
این نه آب است که خون میبارد
سنگ چون سیل بر دختر ما وای خدا
انتحاری شده این تن و خدا میخواند
فکر بر آن چه تو خلقی و خدا
و چنین خلق و خدا مرگ دگر میبارد
بار دیگر تو بخوان رحم رحیمی و خدا
و جهان خون و به خونبازی خود مینازد
عدل تو زجر تو ارباب شدی شاهنشاه
بین تو حیوان که جهان بار دگر میسازد
از برای کینه و عیش خدا
سیل سنگ است که میبارد
زن بیچاره پر درد زِ آه
با تنش عیش خدا میسازد
به جهانی که در آن زشت خدا
خون دنیای بنوشید و جهان میکارد
از برای همه فریاد رها
یک تن انسان نوین جام جهان میسازد
و به فرجام تو و مسئلهها
همه دنیای به خون اشک رها میبارد