در دسترس نبودن لینک
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
کتاب : دمحمحیسم
عنوان : بخش دوم
نویسنده : نیما شهسواری
زمان : 21:10
موسیقی :
نامشخص
با صدای : نیما شهسواری
در فضایی تاریک و سرد که از محفظههای کوچکی هوا به درون میآید، صدای نمنم قطرات از سقف بر زمین میرسد، فضایی مرطوب و آهنگین را به وجود آورده است، این جا همان جایی است که مادر سالیان درازی به عبادت خدا پرداخته و حالا همان پسر کوچک هم خود را در میان آن میبیند، آرام در گوشهای از این غار نشسته، با همان اندام کوچک در گوشهای خزیده و دستهای کوچکش را به سوی آسمانی که در این فضای گرفته چیزی از آن معلوم نیست بلند کرده و به آرامی زیر لب ذکر میگوید
با خدا سخن میگوید:
بارالها، تو سرور و پادشاه عالمی، به من نیرویی عطا فرما تا در زندگیام باعث آرامش خود و دیگران باشم و زندگی بهتری برای همگان بسازم و بتوانم به آنان صبوری ببخشم و تعلیم دهم این طریقت پاک را
بارالها تو بزرگ هستی و مالک بر این زمین، همه چیز این دنیا از آن تو است و من نیز خلقی از تو
در این میان بود که صدایی از درونش فریاد زد:
تو فرزند خدا هستی
کودک احساس عجیبی کرد، این حرفی بود که از همان ابتدا از دیگران هم شنیده بود و حال از درونش کسی این صدا را فریاد میزد و بیشتر به خود میبالید
در این احساس فرزند خدا بودن غرق شد،
این جهان بزرگ با وجود تمام انسانهای بیشمار در میان آنها کیست که فرزند خدا باشد؟
منم که در میانشان فرزند خدا هستم، من نمایندهی خدا بر زمینم
و حالا او که از ابتدای کودکی با خدا، کلامش، راهکارهایش به دنیای پیرامون آشنا شده بود بیش از پیش راغب میشد تا آن فرامین را عملی سازد و پاسدار و پاسبان این دستورات الهی باشد
در خود وظیفهای احساس میکرد تا به عنوان فرزند خدا تنها فرزند خدا در تمام اعصار بر زمین، حامیِ خدا و برپا داشتن فرامین او بر زمین باشد و بیشتر از پیش خود را مسئول این واقعه بزرگ میدانست
زمین و آسمان، دیوارهای غار، همه و همه نام او را فریاد میزدند،
فرزند خدا
همه صدا درونی بود و با همه با او سخن میگفتند، کسی نمیدانست و تنها به باور و ایمان درونی مرتبط بود تا آن صدا را از درون خویش به برون خویش بشوند و گاه که اطراف و در کنارهی او اجسام و جانداران بسیار با او سخن بگویند و باز درونش، اما مهم این قائله آن بود که او میشنید،
نجواهای را میشنید و هر ثانیه بیشتر از پیش این را باور داشت که او فرزند خدا است و وظیفهی تغییر و به کرسی نشاندن فرمانهای خدا بر دوش او است و اینگونه بود که در میان غار ساعتهای طولانی به خاک میافتاد و حمد و ثنای خدای میکرد با او حرفهای دنبالهدار بسیار میزد،
گاه اشک میریخت و گاه فریاد میزد و گاه شاد میشد و بیشتر زمانش را با خدا، پدرش سپری میکرد، خدایی که هیچگاه چهره به رویش نشان نداد، اما درونش سخن میگفت و او تنها شنونده بر آن بود
گهگاه پاسخ به حرفهایش بود و بیشتر زمانها نجوای همان جملهی معروف
تو فرزند خدا هستی
و او با شنیدن این کلمات روح تازهای میگرفت و با این جان از نو زادهاش، عزمش بیشتر از پیش جزم میشد تا به فرامین خدا جامهی عمل بپوشاند
من فرزند خلف و راستین خدا بر زمینم و ذرهای از این دستورها پا پس نخواهم کشید،
بارالها، ای سرور و بزرگ جهان، ما همه به دنیا آمده تا در برابرت خاضعانه به زمین بیفتیم و تو و بزرگی و جلال و جبروتت را ستایش کنیم و همهی عمر و جانمان را در راه عملی شدن دستورات و فرامین خرج کنیم، آری باید جانمان را در این راه فدا کنیم تو ما را باز خریدهای،
خداوند من را به عنوان فرزند خویش آفریدی، به من این جاه و مقام را ارزانی دادی و من با تمام وجود پاسدار این نام بزرگ خواهم بود تا زمانی که جان بر بدن داشته باشم، راه و طریقتت را پیش خواهم برد و بدان که اوامر تو از هر چیز در این دنیا برایم والاتر و با ارزشتر است
ای پدر آسمانی، بدان که فرزندت تمام جان و وجودش در راه تو است
و اینگونه بود که بیشتر زمان خود را در میان همان غار در حال خلوت کردن با خدا میگذراند، با او ساعتهای بسیار حرف میزد، حتی گاهی صدایی از برون نمیآمد و تنها فکر میکرد و گاه با صدایی بلند نیایش و حمد و ثنای پروردگار و پدر آسمانی را به جای میآورد،
باید کار میکرد تا زندگی خویش و مادر را به سرانجام برساند و این باعث میشد تا از آن غار و همکلامیِ با خدا برای لحظاتی دور شود، همین امر باعث شد تا بیشتر به بیرون از کارگاه خود رود، حتی دیگر به غار هم نرود، دوست داشت بیشتر جهان را بشناسد،
انسانها را ببیند و آنان را دریابد و بداند آنها چگونه زندگی میکنند، چگونه عمر میگذرانند و تشنهی همین احوالات سادهی انسانها و آدمیان بود، دیگر زمان آزادش زمانی که کار نمیکرد به میان غار نمیرفت و از خانه و محله دور میشد، به میان بازارها و شهرها و آدمیان میرفت
او هیچگاه تا به امروز در زندگی آنها را تا این حد از نزدیک ندیده بود او در فضایی با نامها و یادها به دنیا آمده بود و هر روز همانها را میشنید، عمری به میان غار رفته بود، با خدا حرف زده بود، کار کرده بود و زندگیاش شکل و روحیهای یکسان داشت، این جرقهی بیرون و رفتن و با آدمیان بودن در ذهنش آتشی به پا کرد تا بیشتر انسانها را بشناسد و روزگار آنان را ببیند
پیش میرفت، در میان آدمیان سیل بیشماری که روزگارشان مثال دیروز است گام برمیداشت،
از خانه بیرون میآیند در میان بازار مشغول کسب و کار میشوند و هر روز همان اجناس تکراری را به افراد تکراری میفروشند و این چرخه هر روز میانشان تکرار میشود، هر روز همان از خواب برخاستن، بساط کاسبی را فراهم آوردن و فروختن مالی برای رزق و روزی خود و خانوادههایشان
پسرک، میان این بازارها چرخ میزد، حال و هوای آدمیان، میان بازار را دید که با چه شور و اشتیاقی در حال خریدند، میدید که بالا و پایین میروند تا آن مایحتاج هر روزه را کسب کنند،
میدید چگونه باربران بار میآورند، صاحب مالها پول میگیرند و فروشندگان میفروشند و خریداران میخرند، او میدید و برایش تازگی داشت، اما طی چند روز همه چیز برایش تکراری شد و فهمید اینان چگونه روزگار میگذرانند
به یاد خویشتن و کار با چوب افتاد که او هم به مثال اینان هر روز همان کارهای تکراری را به پیش میبرد لیک با رفتن به میان غار روز تازهای آغاز شده و این بود که پسرک هر روز به میان بازار در دل روستا میرفت و میدید که چگونه کودکان با هم بازی میکنند، زنان در کنار جویبارها ظرف و لباس میشویند و مردها در دل مزرعه به سختی کار میکنند.
پسر این سیر دوار را در میان آدمان میدید، آن کودک دیروز حال به نوجوانی بدل شده بود که نه تنها میتوانست گلیم خود را از آب برون آورد که میتوانست به دیگران نیز کمک کند و این راه هر روزه را در میان آدمیان طی کند
او بود و این تکرار که پس از چندی از به میان انسانها رفتن دیگر دلش نخواست همان احوال تکراریِ انسانها را ببیند، گاه چشمش در پی جستن دیگران هم از زندگی و روزگارشان بود، دل سازشگر مادر با روحیهای پرسشگر در حال تغییر بود و دوست داشت در جهان کنجکاوی بیشتری کند، هرچند نیاز به کنجکاویِ زیادی هم نبود با پرسه زدن میان شهر و روستا میتوانست چیزهای تازهی بیشماری ببیند.
میدید که چگونه زنی در گوشهای افتاده در حالی که تمام صورتش را زخمهای چرکین بزرگ پر کرده، مردمی او را لعن میکنند و این را تقاص گناهانش میدانند، سیل بیشماری که در رنج و عذاب زندگی میکردند، بیماریهای لاعلاج، سخت و طاقتفرسا و تعداد کثیری از آدمان که به خفت در عذاب و بیماری زندگی میگذراندند
پسرک میدید و همه چیز او را بیشتر به فکر وامیداشت، انسانهای کور و کر بسیار را میدید که در عذاب بیدست و پا زندهاند و زندگیِ سختی دارند، آدمیانی را میدید که سخت تلاش میکنند اما در فقر بسیار در حال زندگی و گذراندن این مردگیاند و در تمام روز و شبهایشان به درد و فقر در حال زجر بردناند.
آدمیانی را میدید که در گوشهای مچاله شده دست دراز کرده با سیمایی ژندهپوش چشم امیدشان به مدد از دیگران است،
میدید و گهگاه درونش با خدا سخن میگفت،
در همین حال و احوالات بود که دید کسی مال و پول دیگری را به یغما و دزدی میبرد، پسرک به دنبالش رفته در طول مسیرش چشمش به جماعتی میافتد که جمع شدهاند و کسی را به صلیب کشیده میخ بر دست و پایش کوفته و یا زنده زنده میسوزانند
مات و مبهوت به این صحنه نگاه میکرد که صدایی از جمع شنید،
آری تقاص دزدان و یغما گران همین است
و جماعتی که از دیدن عذاب و شکنجه شاد و سرمست، هلهله سرمیکشیدند و او که از دیدن این صحنهها سخت یکه خورده بود
شوکه بود که اینها دیگر چیست؟
و جهان چه فرجامی خواهد داشت؟
میدانست که بیشتر دقایق وقایع غیرمنتظرهای خواهد دید، زنانی که مورد ظلم قرار گرفته و عصمتشان مورد تعرض دیگران واقع شده است و جان و تنهایشان میسوزد، میدید که جماعتی برای امرار معاششان جان و تنشان را میفروشند و از این راه رزق و روزی جمع میکنند و با تن فروشی زندگی میگذرانند
در همین بین بود که خود را در میان یکی از همین خانهها دید، جماعتی دور تا دورش نشسته و زنی در میان آنها است، هر کدام به نوبت او را میگیرند و با او همآغوش میشوند در میان تختی که دور و برش را پردههایی احاطه کرده، صدای نالهها و فریادهای زن را میشنید
نمیدانست، صدا از درد است یا لذت، صدای را میشنید، آن را دنبال میکرد و جماعتی که حریصانه در انتظار همخوابگیِ با او بودند و پسرکی که در میان و در قلب آنها است
آیا در انتظار است؟
دختری برون آمد، از میان پردهها مرد پولی بر دستش گذاشت و از آنجا دور شد و پسرک که چشم در چشمهای دختر دوخته محو زیباییاش شد
آیا این همان احساسی بود که پدر دورترها با دیدن مادرش در وجود لمس کرده بود؟
و یا حال پسر احساس تازهای داشت، هر چه بود از نگاه کردن به زن سیراب نشد، زن به سویش آمد تا دستش را بگیرد و او را به سمت تخت ببرد، پسرک برخاست و با سرعت از میان آن کلبهی محقر بیرون رفت،
باز خود را میان بازار و در قلب آدمیان دید، دید چگونه هنوز میفروشند و جماعتی که مشتاقانه میخرند، یادش بر زن افتاد،
او هم میفروخت و جماعتی که شادمان از او میخرید، لیک او جانش را میفروخت و جماعتی که شاد از خریدن عصمت و جان او بودند، چندی پیشتر دیده بود که برخی با زور و عذاب و شکنجه همین عصمت را میدزدند، حال با پول و بهایی ناچیز همان عصمت هم معامله میشود.
باز هم بوی ضخم گوشت به مشامش رسید این بو او را به سوی میدانی رهسپار کرد و دید چگونه انسانی در میان آتش در حال سوختن است، صدای فریادهای او را میشنید و هیچ نمیتوانست از پیش برد و تنها نظارهگر بود
باز هم جماعتی که شادمان از گناهان و کیفر و این همه زشتیِ او میگفتند، حال دیگر هر روز به میان بازار و روستا میآمد، در میان انسانها قدم میزد و هر روز اتفاق تازهای از آنان دید، میدانست که این دیوانگیها سر دراز دارد، میدید که آدمیانی به هم ظلم روا میدارند و به هم آزارها میرسانند و بیهیچ وجدانی زندگی را ادامه میدهند
یکی از همین روزها بود که دید باز هم جماعتی جمع شده در حال سنگپراکنیاند، دید گاوی را به میدان گذاشته و آدمیان با ولع و وحشیگری وصف نشدنی به سویش سنگ پرتاب میکنند، باز هم همان صداها که این گاو آدم کشته است و به دستور خدا او را سنگسار میکنیم و باز هم حیرت و بهت
این صداهای دنبالهدار، پسری که حال تمامیِ این تصویرها را در طول شبانهروز میدید، همه مثال همان روز و دیدن از جلوی چشمانش میگذشت و گهگاه به حجم کابوسهایش اضافه میشد،
در دل گاهی صدایی میشنید:
آیا اینها مستحق کیفر هستند؟
آیا کسانی که این حکم را قرائت کرده حق چنین کاری داشتهاند؟
آیا کسانی که اجراگر این احکام هستند خویشتن بیگناه بودهاند؟
در این دوران چند ساله که پسرک از لاک تنهایی بیرون آمده بود و بیشتر با دنیای اطرافش در ارتباط بود چه بسیار صحنهها که دید و از کنار آنها گذشت که دیگر اینها برایش زشتی نبود
تکرار به عادت بدل شده بود، سر بریدن حیوانات را میدید، حتی گاهی خون به زیر پایش میآمد و گرمیِ این خون را لمس میکرد، اما ذرهای فکر نمیکرد و باز هم به همان تقلای همیشگی رفت، بسیار صحنهها دید و هیچ به خاطر نسپرد،
فقر را دید، عذاب را دید، بیماری را دید، گدایی را دید، نقص را دید، تجاوز و دزدی را دید، دزدی و قتل را دید و کیفر دادن را هم لمس کرد
دید چگونه برخی تن میفروشند، از همه چیز بیشتر در میان کابوسهایش، کابوس واقع و مجاز چهرهی آن دختر را میدید،
زن بود و از او بسیار بزرگتر او را همیشه و همیشه به یاد میآورد، گویی از فکر کردن به او لذت میبرد و آرام میشود و یا شاید وجدان درونش است که بیشتر از همه او را به خاطرش میآورد
پسرک دیگر نوجوان و یا شاید کمی هم جوان شده، سیمایش کمکم شبیه به پدر میشود و روابط سردی با مادر دارد، به ندرت با هم سخن میگفتند، بعد از پرسه زدن در بازار و روستا به میان کارگاهش میآمد و ساعتها یکنفس و بیوقفه کار میکرد،
چوبها را میبرید از میان همین چوبها اشکالی به وجود میآورد و گاهی برای امرار و معاش گلههای گوسفند همسایگان را به چرا میبرد و چوپان آنان میشد
با خود میگفت، مثال همینها باید انسانها را به چرا برد، نشانشان داد به آنها آموخت و اینگونه بود که بیشتر از پیش احساساتی در وجودش زبانه میکشید و نمایان شده بود،
هر از چند گاهی در حالی که در خانه و در استراحت بود یا در دل چوپانیهایش و یا در زمان کار کردن با چوبها یاد خدا میافتاد و با او همکلام میشد
یاد آن زن، یاد فریادهایش، ذرهای به یاد سیمایش و گاهی صورتش هم از خاطرش میرفت و در ذهن برای او سیمایی میساخت،
ساعتها به نظاره او مینشست و مانند چوپانی او را به چرا میبرد، دنیا را نشانش میداد، جهان را برایش تشریح میکرد و به فکر تغییر روحیات و زندگیِ او بود اما هیچگاه به واقع بدل نمیشد
جز باری که به سوی او شتافت، نه مانند چوپانی برای تغییر او بلکه برای ساعتی به نظاره نشستن و دیدنش، بیهیچ کلام و حرفی او را میدید و چشم بر چشمانش میدوخت، صدای فریادهایش را میشنید و بعد آرام از کنارش برمیخاست و به سوی خانه روانه میشد، مادرش آرام در خانه نشسته بود،
مادری که بیشتر ساعات عمرش را در حال نیایش و عبادت خدا بود، هر دو درونگرا برای خود صحبتها میکردند و یا شاید تنها آرامش زندگیشان همانا خداوند آسمانها بود که به حرفهایشان گوش فرا میداد
پسرک کمکم از میان مردم دوری گزید و به میان غار رفت،
عرق میریخت، صحبت میکرد، تکانهایی در جانش لمس میکرد، گویی این تکانها همان پیام و پاسخ خداوند به او است و یا شاید پاسخ تمام کابوسهای روز و شبش
بازهم به میان غار میرفت و در آن هوای نمدار و مرطوب در آن تاریکیِ مخوف با خدا صحبت میکرد، هیچگاه میان صحبتهایش طعنه و اعتراضی به خداوند نداشت زیرا میدانست خداوند بری از تمام گناهان و زشتیها است
میدانست خدا یعنی، بزرگی، یعنی رهایی، در تمام لحظاتش تنها به یاد خدا بود و حمد و ثنای او میگفت، روزها عرق میریخت، چوب میبرید، عرق مانده بر پیشانیاش آدمی را یاد آن پدر و بیشهزار میانداخت در همان روز نخستین موهای روشن و لخت که به پیشانی ریخته و عرقی که از میان آنها بر زمین میریزد
پسرک جوان شده، صورتش محاسن در آورده که به رنگ موهایش گندمین و طلایی است، او است که در تمامیِ این لحظات با چهرهی زن در برابرش زندگی میکند
او در تمام آن روزهایی که میان آدمان پرسه زد زیر لب حمد و ثنای خداوند بلند مرتبه را گفت و حال آرام در گوشش نجوایی دنبالهدار را میشنید،
زمین و آسمان کوهها و درختان ماه و خورشید و سنگ و حیوانات همه و همه به او متذکر میشدند که تو فرزند خدایی
چند بار زیر لب خود هم تکرار کرد و باز جهان فریاد زد
تو فرزند خدایی
پیش از ارسال نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی این توضیحات را مطالعه کنید.
برای درج نظرات خود در وبسایت رسمی جهان آرمانی باید قانون آزادی را در نظر داشته و از نشر اکاذیب، توهین تمسخر، تحقیر دیگران، افترا و دیگر مواردی از این دست جدا اجتناب کنید.
نظرات شما پیش از نشر در وبسایت جهان آرمانی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در صورت نداشتن مغایرت با قانون آزادی منتشر خواهد شد.
اطلاعات شما از قبیل آدرس ایمیل برای عموم نمایش داده نخواهد شد و درج این اطلاعات تنها بستری را فراهم میکند تا ما بتوانیم با شما در ارتباط باشیم.
برای درج نظرات خود دقت داشته باشید تا متون با حروف فارسی نگاشته شود زیرا در غیر این صورت از نشر آنها معذوریم.
از تبلیغات و انتشار لینک، نام کاربری در شبکههای اجتماعی و دیگر عناوین خودداری کنید.
برای نظر خود عنوان مناسبی برگزینید تا دیگران بتوانند در این راستا شما را همراهی و نظرات خود را با توجه به موضوع مورد بحث شما بیان کنند.
توصیه ما به شما پیش از ارسال نظر خود مطالعه قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای مطالعه از لینکهای زیر اقدام نمایید.
با درج ایمیل آدرس خود میتوانید از تازهترین آثار منتشر شده در وبسایت جهان آرمانی با خبر شوید آدرس ایمیل شما نزد ما محفوظ خواهد بود
با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید نگاشتههای خود را در این بستر منتشر کنید، فرای انتشار پست میتوانید با ما همکاری داشته و همچنین آثار خود در زمینههای مختلف هنری را نشر و گسترش دهید
© تمام حقوق نزد مولف محفوظ است
Copyright 2021 by Idealisti World. All Rights Reserved
این صفحه دارای لینکهای بسیاری است تا شما بتوانید هر چه بهتر از امکانات صفحه استفاده کنید.
در پیش روی شما چند گزینه به چشم میخورد که فرای مشخصات اثر به شما امکان میدهد تا متن اثر را به صورت آنلاین مورد مطالعه قرار دهید و به دیگر بخشها دسترسی داشته باشید،
شما میتوانید به بخش صوتی مراجعه کرده و به فایل صوتی به صورت آنلاین گوش فرا دهید و فراتر از آن فایل مورد نظر خود را از لینکهای مختلف دریافت کنید.
بخش تصویری مکانی است تا شما بتوانید فایل تصویری اثر را به صورت آنلاین مشاهده و در عین حال دریافت کنید.
فرای این بخشها شما میتوانید به اثر در ساندکلود و یوتیوب دسترسی داشته باشید و اثر مورد نظر خود را در این پلتفرمها بشنوید و یا تماشا کنید.
بخش نظرات و گزارش خرابی لینکها از دیگر عناوین این بخش است که میتوانید نظرات خود را پیرامون اثر با ما و دیگران در میان بگذارید و در عین حال میتوانید در بهبود هر چه بهتر وبسایت در کنار ما باشید.
شما میتوانید آدرس لینکهای معیوب وبسایت را به ما اطلاع دهید تا بتوانیم با برطرف کردن معایب در دسترسی آسانتر عمومی وبسایت تلاش کنیم.
در صورت بروز هر مشکل و یا داشتن پرسشهای بیشتر میتوانید از لینکهای زیر استفاده کنید.
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
عنوانی برای گزارش خود انتخاب کنید
تا ما با شناخت مشکل در برطرف کردن آن اقدامات لازم را انجام دهیم.
در صورت تمایل میتوانید آدرس ایمیل خود را درج کنید
تا برای اطلاعات بیشتر با شما تماس گرفته شود.
آدرس لینک مریوطه که دارای اشکال است را با فرمت صحیح برای ما ارسال کنید!
این امر ما را در تصحیح مشکل پیش آمده بسیار کمک خواهد کرد
فرمت صحیح لینک برای درج در فرم پیش رو به شرح زیر است:
https://idealistic-world.com/poetry
در متن پیام میتوانید توضیحات بیشتری پیرامون اشکال در وبسایت به ما ارائه دهید.
با کمک شما میتوانیم در راه بهبود نمایش هر چه صحیحتر سایت گام برداریم.
با تشکر ازهمراهی شما
وبسایت رسمی جهان آرمانی
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود مستقیم فایلها از سرورهای وبسایت رسمی جهان آرمانی تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Google Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای One Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو برای دانلود با لینک کمکی از سرورهای Box Drive تعبیه شده است، با کلیک بر روی این گزینه شما میتوانید به راحتی کتاب مورد نظر خود را دانلود کنید.
این آیکون در صفحهی پیش رو به شما اطالاعاتی پیرامون اثر خواهد داد، مشخصات اصلی اثر در این صفحه تعبیه شده است و شما با کلیک بر این آیکون به بخش مورد نظر هدایت خواهید شد.
شما با کلیک روی این گزینه به بخش مطالعه آنلاین اثر هدایت خواهید شد، متن اثر در این صفحه گنجانده شده است و با کلیک بر روی این آیکون شما میتوانید به این متن دسترسی داشته باشید
در صورت مشاهدهی هر اشکال در وبسایت از قبیل ( خرابی لینکهای دانلود، عدم نمایش کتب به صورت آنلاین و … ) با استفاده از این گزینه میتوانید ایراد مربوطه را با ما مطرح کنید.
شما با ثبت نام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در پیشبردن اهداف ما برای رسیدن به جهانی در آزادی و برابری مشارکت کنید
وبسایت جهان آرمانی بستری است برای انتشار آثار نیما شهسواری به صورت رایگان
بیشک برای دستیابی به این آثار دریافت مطالعه و … نیازی به ثبت نام در این سایت نیست
اما شما با ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی میتوانید در این بستر نگاشتههای خود را منتشر کنید
این را در نظر داشته باشید که تالار گفتمان دیالوگ از کمی پیشتر طراحی و از خدمات ما محسوب میشود که بیشک برای درج مطالب شما بستر کاملتری را فراهم آورده است،
در این بخش میتوانید توضیح کوتاهی دربارهی خود مطرح کنید، در نظر داشته باشید که این بخش را همهی بازدیدکنندگان خواهند دید، حتی میهمانان، در صورت دیدن لیست اعضا و در مقالات و نگاشتههای شما
کشور انتخابی محل سکونت شما تنها به مدیران نمایش داده خواهد شد و انتخاب آن اختیاری است
تاریخ تولد شما به صورت سن قابل رویت برای عموم است و انتخاب آن بستگی به میل شما دارد
گزینههای در پیش رو بخشی از باورهای شما را با عموم در میان میگذارد و این بخش قابل رویت عمومی است، در نظر داشته باشید که همیشه قادر به تغییر و حذف این انتخاب هستید با اشارهی ضربدر این انتخاب حذف خواهد شد
در این بخش میتوانید آدرس شبکههای اجتماعی، وبسایت خود را با مخاطبان خود در میان بگذارید برخی از این آدرسها با لوگو پلتفرم و برخی در پروفایل شما برای عموم به نمایش گذاشته خواهد شد
در این بخش میتوانید نام و نام خانوادگی، آدرس ایمیل و همچنین رمز عبور خود را ویرایش کنید همچنین میتوانید اطلاعات خود را از نمایش عمومی حذف کنید و به صورت ناشناس در ویسایت جهان آرمانی فعالیت داشته باشید
نام کاربری شما باید متشکل از حروف لاتین باشد، بدون فاصله، در عین حال این نام باید منحصر به فرد انتخاب شود
نام و نام خانوادگی شما باید متشکل از حروف فارسی باشد، بدون استفاده از اعداد
در نظر داشته باشید که این نام در نگاشتههای شما و در فهرست اعضا، برای کاربران قابل رویت است
آدرس ایمیل وارد شده از سوی شما برای مخاطبان قابل رویت است و یکی از راههای ارتباطی شما با آنان را خواهد ساخت، سعی کنید از ایمیلی کاری و در دسترس استفاده کنید
رمز عبور انتخابی شما باید متشکل از حروف بزرگ، کوچک، اعداد و کارکترهای ویژه باشد، این کار برای امنیت شما در نظر گرفته شده است، در عین حال در آینده میتوانید این رمز را تغییر دهید
پیش از ثبتنام در وبسایت جهان آرمانی قوانین، شرایط و ضوابط ما را مطالعه کنید
با استفاده از منو روبرو میتوانید به بخشهای مختلف حساب خود دسترسی داشته باشید
در حال حاضر این لینک در دسترس نیست
بزودی این فایلها بارگذاری و لینکها در دسترس قرار خواهد گرفت
در حال حاضر از لینک مستقیم برای دریافت اثر استفاده کنید
پر کردن بخشهایی که با علامت قرمز رنگ مشخص شده است الزامی است.
در هنگام درج بخش اطلاعات دقت لازم را به خرج دهید زیرا در صورت چاپ اثر شما داشتن این اطلاعات ضروری است
بخش ارتباط، راههایی است که میتوانید با درج آن مخاطبین خود را با آثار و شخصیت خود بیشتر آشنا کنید، فرای عناوینی که در این بخش برای شما در نظر گرفته شده است میتوانید در بخش توضیحات شبکهی اجتماعی دیگری که در آن عضو هستید را نیز معرفی کنید.
شما میتوانید آثار خود را با حداکثر حجم (20mb) و تعداد 10 فایل با فرمتهایی از قبیل (png, jpg,avi,pdf,mp4…) برای ما ارسال کنید،
در صورت تمایل شما به چاپ و قبولی اثر شما از سوی ما، نام انتخابی شامل عناوینی است که در مرحلهی ابتدایی فرم پر کردهاید، با انتخاب یکی از عناوین نام شما در هنگام نشر در کنار اثرتان درج خواهد شد.
پیش از انجام هر کاری پیشنهاد ما به شما مطالعهی قوانین و شرایط وبسایت رسمی جهان آرمانی است برای این کار از لینکهای زیر اقدام کنید.
گزارش شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال گزارش دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
پیام شما با موفقیت ارسال شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال پیام دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.
فرم شما با موفقیت ثبت شد
ایمیلی از سوی وبسایت جهان آرمانی در راستای تأیید ارسال فرم دریافت خواهید کرد
در صورت نیاز به تماس و درج صحیح اطلاعات، با شما تماس گرفته خواهد شد.